ادبیات – اهمیت زبان –

در مورد ادبیات و موضوعات مرتبط با آن بسیار بسیار می شود گفت و نوشت اما از میان همه ی موضوعات مرتبط با ادبیات و آموزش ادبیات مانند:  زبان، عناصر ادبی، تاریخ ادبیات، تاثیر ادبیات، سواد آموزی و … شاید مهمترین بخش و مغفول مانده ترین موضوع اهمیت و اهداف ادبیات است. وقتی به مواجهه ی اجتماع با ادبیات، نحوه ی آموزش مدارس و … نگاه می کنیم می بینیم که  سوء برداشت و سوء تفاهم زیادی در این زمینه وجود دارد.و همین عدم فهم درست باعث ایجاد وضعیت این چنینی شده است.  شاید مساله اصلی، تنوع زیاد موضوعاتی است که ذیل زبان و ادبیات می آید. موضوعاتی از قبیل: سواد آموزی،خواندن، درک مطلب، نوشتن ، انواع نوشتن، شعر، عناصر شعر، قالب های شعری، شعر کهن، شعر مدرن، داستان،عناصر داستان، انواع داستان، تاریخ ادبیات، دستور زبان، دایره واژگان و …

این عناوین بخشی از سرفصل هایی است که در ادبیات وجود دارد و هرکدام نیز دنیایی از موضوعات را ذیل خود دارد که اگر بخواهیم به هرکدام از این موارد بپردازیم سالها می توان  از ادبیات گفت و نوشت. حال در میان این همه موضوع که  تنوع زیادی از مهارت و دانش را در خود دارد کدام یک اهمیت بیشتری دارد و کدام در اولویت است؟مدرسه و متصدیان آموزشی باید کدام یک از این موضوعات را به عنوان اصل در نظر گرفته و به کدامیک باید بیش از سایر موارد بپردازند؟   به واقع می توان گفت این تنوع موضوع باعث سوء برداشت هایی در تشخیص هدف شده که مسیر زبان و ادبیات را از آنچه که باید باشد منحرف کرده است.

به سوال خودمان برگردیم اهمیت و هدف ادبیات چیست.  آیا شنیدن قصه و خواندن شعر یک تفریح یه حساب می آید؟ اگر کودک در سنین رشد خود با ادبیات مواجهه نداشته باشد اهمیتی دارد؟ آیا هدف از مدرسه سواد آموزی است؟ و اگر کودکی در مدرسه به خواندن و نوشتن رسید ما به هدفمان رسیده ایم؟  آیا داستان و شعر کارکرد آموزشی دارد؟ و تنها زمانی اهمیت دارد که برای هدفی دیگری برای کودک خوانده شود؟  این سوال ها در کنار بسیار سوال دیگر متاسفانه باور های ذهنی جامعه ی ما و نهاد های آموزشی ما در مواجهه ی با ادبیات است.

نکته ای  که در ابتدا باید به آن بپردازیم اهمیت ادبیات است. توضیحی که باید پیش از طرح موضوع  داد این است که “ادبیات” اگرچه وجهه ی هنری زبان است و با زبان روزمره و ارتباطی متفاوت است اما بخاطر دلایل مختلف مانند جایگاه ادبیاتی زبان نسبت به زبان روزمره و خودکار و …در  این نوشتار از واژه ادبیات در جایگاه های مختلف زبانی  استفاده می کنیم.(در ادامه ی متن دلیل این استفاده روشن خواهد شد)

برای شناخت اهمیت ادبیات باید به ساده ترین و ابتدایی ترین تعاملات انسان و پیچیده ترین آنها پرداخت. یکی از ساده ترین موارد، توجه به  کارکرد زبان و نقش  ارتباطی آن در زندگی انسان  است. به سادگی می توان گفت که انسان موجودی اجتماعی است و  تنها راه ارتباطی انسان با دیگران زبان است. کلمات، جملات و ساختارها تنها راه ما برای بیان افکار، احساسات، نیاز ها و … است. بدیهی است که ما با استفاده از کلمات، جملات، لحن و … احساسات، دغدغه ها و افکارمان را بیان می کنیم و با همین ابزار نیز دیگران را می شنویم و درک می کنیم. اما سوال اینجاست که آیا به واقع این اتفاق که بسیار بدیهی است برای ما در ارتباط های روزمره ی مان می افتد؟ آیا به واقع  ما درک درستی از زبان در استفاده ی روزمره ی خود داریم؟ متاسفانه و به سادگی باید گفت خیر، شاید این نوشته محل مناسبی  برای بحث در مورد سوء تفاهم های زبانی نباشد اما به صورت کوتاه و به اشاره باید گفت: ساده انگاری در ارتباط با اهمیت و تاثیر زبان و در نتیجه: عدم توانمندی در بیان افکار  و احساسات، عدم مهارت درست شنیدن و درک درست مطالب خوانده شده و شنیده شده، بحران  مفاهیم و معانی و … از مواردی است که چه در سطح تعاملات اجتماعی و چه در سطوح دیگر باید به آن پرداخت چون سوء تفاهم در زبان به معنای سوء تفاهم در ارتباط است و این مساله می تواند همه ی جوانب زندگی انسان را تحت تاثیر قرار دهد که تحت تاثیر نیز قرار داده است.

به تازگی کارگاه هایی با موضوع دیالوگ (ارتباط) برای بزرگسالان برگزار می شود که متاسفانه به وفور تاثیر آن را روی شرکت کنندگان می توان دید و این یعنی که ما برعکس آنچه تصور می کنیم در کارکرد اولیه ی زبان دچار مشکل هستیم. از منظر مباحث علمی و تئوری نیز اگر به موضوع زبان نگاه کنیم مباحث جدی فراوانی در مورد نقش زبان مشاهده می کنیم.نقش جهت گیری زبانی  در بحثی مثل علوم تجربی که ادعای بی طرفی دارد، نگرش تاثیر زبان در  فلسفه مانند نگاه شخصیت هایی مثل ویتگنشتاین که هر فلسفه را انتقادی بر زبان می داند و … نیز از همین موضوع حکایت دارد. اصولا شاخه ای از فلسفه که  فلسفه زبان خوانده می شود و با زبانشناسی در ارتباط است(همانگونه  که از اسمش پیداست) نقش عمده ای از مباحث را با توجه به اصل زبان و درک و دریافت معانی بیان می کند.

ویتگنشتاین در بخشی از کتاب آبی خود می گوید: “فلسفه آنگونه که ما این واژه را بکار می بریم نبردی است علیه سِحری که شکل های بیان بر ما اعمال می کنند. یادت باشد که واژه ها معانی ای را دارند که ما به آنها داده ایم و ما با توضیح، به آنها معنا می دهیم” و در ادامه می گوید: ” اگر از ما بخواهند که معنای یک واژه را بگوییم حتی اگر آماده باشیم در بیشتر موارد آماده نیستیم چون بسیاری از واژه ها معنای دقیقی ندارند. و این نقص نیست ، اگر بگوییم نقص است مثل این است که بگوییم نور چراغ مطالعه ی من اصلا نور واقعی نیست چون محدوده ی دقیقی ندارد” و ” واژه هایی وجود دارند که به هزار شیوه ی مختلف به کار می روند و …” (کتاب آبی نوشته ی ویتگنشتاین، ترجمه مالک حسینی، نشر هرمس)

به واقع باید گفت خود زبان در پایین ترین سطح آن که ارتباط باشد یکی از مهمترین ارکان زندگی انسان است. موضوعی بسیار مهم که بدیهی بودن آن پیچیدگی و اهمیت آن را تحت تاثیر قرار داده است. اهمیتی که باید مدنظر مراکز آموزشی ما مانند خانواده، مدرسه و … قرار بگیرد که متاسفانه این مورد بسیار مغفول مانده است .در کنار این موضوع باید به فقر زبانی جامعه نیز اشاره کرد که این مساله مشکل را دو چندان می کند.  در جایی دیگر به تاثیر و اهمیت این موضوع و چگونگی مواجهه با آن خواهیم پرداخت.

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: