ادبیات – از فونیکس به کل نگر –

در نوشته ی پیش از این به شیوه ی سواد آموزی مدارس پرداختیم و از جزء نگری، فقدان معنا و درک و … نوشتیم. حالا سوال اینجاست پس جایگزین این شیوه چیست و چگونه می توان کودک را با خواندن و نوشتن مواجه کرد که هم در آن معناداری، لذت و تفکر اتفاق بیفتد و هم به اهداف مختلف موجود در زبان و ادبیات برسد.

شاید قبل از پرداختن به شیوه ی مواجهه با ادبیات و سواد آموزی کمی باید به جایگاه کودک در آموزش اشاره کرد. به تاریخ آموزش که نگاه می کنیم نوع نگرش هایی را می بینیم که در گذشته نسبت به آموزش و کودک وجود داشته،نگرش هایی که نقش بسیاری در شیوه های آموزشی ایفا کرده و هنوز هم می توان آثار آن را در مدراس امروز به وضوح مشاهده کرد.
به عنوان مثال می شود به نگرش منفی کلیسا (به عنوان متولی آموزش در آن دوره) به انسان و کودک، رایج شدن علوم آزمایشگاهی و جزیی نگری… و همچنین رواج شیوه ی رفتارگرایی در مقابل نگاه کل نگر اشاره کرد.
اعتقاد کلیسا به پلید بودن ذات انسان، رشد علوم تجربی و آزمایشگاهی و تسلط آن بر سایر علوم بدون توجه به اصالت مواردی مثل ادبیات، و همچنین منش و رویکرد رفتارگرایانه (که اساس آن از رفتار با حیوانات نشات گرفته و به انسان و آموزش تعمیم داده شده است) همه و همه از رویکردی صحبت می کنند که در آن یادگیرنده، کودک و همچنین یادگیری اصالتی ندارد . این نگرش ها که بسیار باهم و با آن برهه ی تاریخی هماهنگی دارند نشان از نگرشی غیر انسانی به انسان و بخصوص کودک دارند. نگرشی که متاسفانه همچنان در مدارس دنیا و از جمله ایران تسلط دارند . و همچنان مدارس و آموزش ما از این نوع نگاه رنج می برند.
البته به تاریخ که نگاه می کنیم در همه ی دوره ها متفکرین و شخصیت هایی بوده اند که نگرشی انسانی به کودک، و نگاهی یکپارچه و معنا دار به آموزش داشته اند. از قدمایی مثل روسو تا شخصیت های معاصری مثل گودمن که البته روسو تحت تعقیب کلیسا و گودمن تحت فشار رسانه های آمریکا قرار گرفت . همیشه بوده اند و هستند کسانی که از اصالت آموزش و نقش انسان در یادگیری دفاع کرده و می کنند.
به کشور و فرهنگ کشور خودمان هم که نگاه می کنیم اگرچه فرهنگ دینی ما یک فرهنگ توحیدی است و نگاهی یکپارچه به جهان دارد و اگرچه جایگاه انسان و شان انسان( و کودک) در این دین بسیار والاست اما از آنجایی که مدرسه تحت تاثیر غرب وارد ایران شده است همه ی آن فرهنگ و نگرش(غیر انسانی) را با خود و بصورت یکجا وارد ایران کرد. به گونه ای که اکنون حتی آموزش تعالیم دینی ما هم تحت تاثیر رفتارگرایی، شرطی سازی، تشویق و تنبیه،اجبار و تکلیف است که اساسا آن تعالیم و این شیوه ها با هم در تضادند. بصورتی که می توان گفت همه ی نگرش های رفتارگرایی با همه ی نگرش های دینی ما در تقابل است اما کو چشم بینا. و البته نتیجه هم همین می شود که کودکان ما در این شیوه ی آموزشی دچار تعارض شده و می شوند و این یکی از بزرگ ترین اشکالاتی است که می توان به مدرسه نسبت داد (در کنار همه مسائلی و معضلاتی که مدرسه در خود دارد). شایددر فرصتی دیگر بتوان بصورت مبسوط به این مقوله پرداخت و در این مورد درد دل کرد.
همه ی این مقدمه بیان شد تا به این نتیجه برسیم و بگویم فونیکس و شیوه ی آموزش رایج سواد آموزی تنها یک شیوه نیست که بتوان آن را تغییر داد بلکه شیوه ای برگرفته از یک نگرش است و شیوه ای است که با رفتارگرایی،تمرین و تکرار، یادگیری به هر قیمت، پیش فرض کودک نادان و … همسو است و اگر بخواهیم شیوه ی مان را عوض کنیم ابتدا باید نگرشمان را به کودک و آموزش تغییر دهیم.
به ادبیات و سواد آموزی برگردیم، در مقابل شیوه ی فونیکس می توان از شیوه ی طبیعی و کل نگر نام برد.
شیوه ی کل نگر برای مواجهه ی با ادبیات و سواد آموزی نگاهی یکپارچه به زبان دارد و زبان را به عنوان یک مقوله ی طبیعی و معنا دار در نظر می گیرد. در این شیوه کودک می تواند بصورت طبیعی با زبان مواجه شود و آن را دریافت کند و به شکل فردی آن را در ذهن خود بسازد و به شبکه زبانی برسد.
همانگونه که نوزاد در مواجه ی با زبان،دیدن و شنیدن، دریافت، معنا داری زبان، ارتباط و …به حرف زدن می رسد و پس از آزمون و خطای آواها، کلمه ها و جمله ها به زبان دست پیدا می کند. می تواند به همین شیوه و همین قدر طبیعی به خواندن و نوشتن نیز برسد. همانگونه که پدر و مادر در نوزادی کودک را برای گفتن و شنیدن تحت فشار قرار نمی دهند و این غنای محیطی است که کودک را با زبان مواجه می کند. همانگونه که پدر ومادر در صورت تلفظ اشتباه نه تنها او را تنبیه نمی کنند بلکه با اشتباه او ذوق هم می کنند. به همین شیوه هم می توان از خواندن و نوشتن کودکان حتی به اشتباه لذت برد و او را در مسیر رشد قرار داد. همانگونه که پدر و مادر انتظار ندارند که نوزادشان در زمانی خاص (مثلا یک سالگی) و به صورت یکسان یه حرف زدن برسد. خواندن و نوشتن هم برای هر کودک می تواند زمانی فردی داشته باشد ( که دارد).
در این شیوه فردیت کودک، احساس نیاز او، غنای محیط، معنا داری، تعامل و لذت به رسمیت شناخته می شود و این کودک است که ملاک و میزان یادگیری است پس هر کودکی می تواند معیار، متر و میزانی متفاوت داشته باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: