ادبیات – نقدی بر هدف گذاری ادبیات –

برای شناخت درست اهمیت ادبیات باید هدف آن را شناخت. هدفی که به نظر هنوز به درستی شناخته نشده است. به کتاب های آموزشی مدرسه  در گذشته که نگاه می کنیم فارغ از سواد آموزی: درست نویسی و املا، تاریخ و دستور زبان، معنای شعر و کلمات تازه جزء ارکان مهم آموزش ادبیات به شمار می رفت. با گذشت سالها و کارشناسی کارشناسان تغییراتی در شیوه ی ارایه ی کتاب های آموزشی مدرسه ایجاد شد. تغییراتی که تلاش می کرد ادبیات را به آنچه که باید نزدیک کند.

در ادامه، اهداف برنامۀ درسی حوزۀ تربیت و یادگیری فارسی ششم دبستان مبتنی برعناصر پنجگانۀ برنامۀ درسی ملّی را می توان مشاهده کرد:

۱ تفکّر و تعقّل:(تأمّل، استدلال، استنباط، تجزیه وتحلیل، توجّه، تدبرّ، نقد، کشف،
درک، حکمت، خلّاقیت، پژوهش )

۲ ایمان، باور و علائق (پذیرش، تعبّد و التزام قلبی)

۳ علم (کسب معرفت، شناخت، بصیرت وآگاهی )

۴ اخلاق (تزکیه، عاطفه، رشد ملکات نفسانی)

۵.عمل (کار، تلاش، اطاعت، عبادت، مجاهدت، کارآفرینی، مهارت و…)

(این تنها سرفصل های اهداف اشاره شده در کتاب راهنمای تدریس کتاب فارسی  دبستان است و ذیل هریک از این اهداف عناوین زیاد دیگری نوشته شده است که بخاطر طولانی شدن متن از آوردن آنها خودداری می کنیم.)

قطعا هدف این متن نقد شرایط موجود نیست اما ناچاریم برای رسیدن به مطلوب، در مورد آنچه در پیش چشم داریم بنویسیم و سپس و به آنچه مطلوب یک کلاس ادبیات است بپردازیم. به واقع در مورد اهداف بیان شده هرچه بگوییم از طنز ماجرا کم خواهد کرد. متاسفانه در کتاب فارسی دبستان (به مانند سایر کتاب ها) سعی کرده اند هرچه  از موضوع و دانش و مهارت به ذهنشان می رسد را در کنار هم بگنجانند. فارغ از اینکه آیا این اهداف درست است؟ شدنی است؟ قابل فهم و ارایه است؟ آیا این اهداف  با هم در تعارض نیست؟ و فراوان فراوان نکته ی دیگر

از هر منظر که نگاه می کنیم باید بگوییم که این اهدف به شدت دچار مشکل و تعارض است، تعارض با سیاست های موجود مدارس، تعارض با اصل و اصالت ادبیات ، تعارض اهداف بیان شده با هم و …

متاسفانه اساسا این اهداف که به ظاهر زیبا و دهان پر کن نیز به نظر می رسد با ابتدایی ترین سیاست های مدرسه های ما هم خوانی ندارد. متاسفانه باید گفت سیاست های آموزشی  مدارس ما برگرفته از شیوه ی رفتارگرایی است و اساسا مربی ها تصور می کنند کودکان با تمرین و تکرار به یادگیری می رسند و تلاش می کنند با تکرار زیاد، املای کودکان را  به هر قیمتی تصحیح کنند.  مربی های ما می خواهند با نمره و جایزه، تشویق و  تنبیه کودکان را وادار به حفظ شعر کنند و آنها را مجبور کنند که بفهمند فلان شعر سعدی به چه معناست. این دو مثال تنها بخشی از فعالیت های کلاسی مدارس ما را تشکیل می دهد که همین دو مثال ساده با نصف اهداف بیان شده ی بالا در تضاد است مگر می شود با حفظ کردن و تمرین و تکرار ، تشویق و تنبیه و اجبار، به تفکر و ملکات نفسانی و مجاهدت رسید. این گونه رفتارها جز خمودگی، بی تفاوتی، و تخریب  ادبیات دستاورد دیگری نخواهد داشت. وقتی به اهداف بالا در کنار سیاست های مدارس خودمان نگاه می کنیم تصور می کنیم که نویسندگان کتاب های درسی یا از جایی دیگر آمده اند و یا به جایی دیگر خواهند رفت. (پرداختن به نقد شرایط موجود خود نوشته ای مجزا می طلبد که ما بخاطر طولانی نشدن کلام به همین حد بسنده می کنیم).

نکته ی دیگری که باید به آن پرداخت سوء تفاهم در هدف گذاری است. از پنج مورد هدفی که به عنوان سر تیتر اهداف آموزش ادبیات آموزش پرورش بیان شده چهار مورد آن آموزش محور است و اساسا با اصل و هدف ذاتی ادبیات در تضاد است.(در چیستی اهداف ادبیات بعدتر به صورت کامل و مجزا خواهیم پرداخت) اصولا این نگرش، ادبیات را بستری برای آموزش می بیند و می خواهد بوسیله ی ادبیات به کودکان نکاتی مثل اخلاق، تعبد،دستور زبان و غیره را بیاموزد و مثلا اگر از تفکر هم حرف می زند منظور آموزش تفکر و نگرشی  است که مد نظر مسئولان آموزشی است، نه تفکر به معنای واقعی آن. اصولا وقتی اینچنین هدفی برای ادبیات در نظر گرفته می شود فصل بندی کتاب و متونی برای کتاب انتخاب می شود که یا تعلیمی و یا سفارشی است . متون سفارشی که در اکثر قریب به اتفاق موارد با زیبایی شناسی و ادبیات منافات دارد و صرفا جهت آموزش بکار می رود. ادبیات تعلیمی هم به عنوان بخشی از ادبیات آنجا که همراه با زیبایی شناسی همراه است پذیرفته است ولی متاسفانه عموما این شرط در انتخاب دیده نشده است. به عبارت ساده تر انتخاب متون به این جهت انجام شده تا مفاهیمی را به کودکان آموزش و یا به بیان دیگر به خورد کودکان بدهد. به همین جهت مثلا به کتاب فارسی دوم که مراجعه می کنیم می بینیم که درس ها ذیل سرفصل هایی مثل نهاد، اخلاق، دین و … دسته بندی شده اند و یا در بخشی هایی مثلا می خواهد تفاوت ه ملفوظ و ه غیر ملفوظ را به کودک بیاموزد نکته ای که بعید می دانم بزرگتر های ما نیز آن را به صورت طبیعی بدانند. این هدف به خودی خود به رویکرد و مکتب آموزشی ما بر می گردد . ولی آنجایی چالش اصلی بوجود می آید که ادعا می کنیم می خواهیم ادبیات، تفکر (خصوصا تفکر نقاد)،خلاقیت و زیبایی شناسی را هم به کودکانمان آموزش بدهیم.

 

مشکل دیگر  ازدیاد اهداف و سردرگرمی آنهاست.که قطعا معلم های مدارس  را به شدت گیج خواهد کرد.بعید می دانم معلمی غیر ادبیاتی  کتاب راهنمای تدریس را بخواند و از آن سر دربیاورد. به واقع نویسندگان کتاب های درسی تلاش کرده اند همه ی این اهداف را در کتابی کودکانه بیاورند یعنی تصور کنید می خواهند همه ی ادبیات و زبان فارسی را در کتابی صد و بیست صفحه ای بگنجانند. به همین دلیل است که مثلا در یک فصل(کتاب فارسی ششم) بچه ها باید با متون کهن روبرو شوند. به سوال های درک مطلب پاسخ دهند. یک دانش زبانی را مثلا یاد بگیرند، واژه آموزش داشته باشند، املای درست کلمات را تمرین کنند، شعر حفظ کنند، با نکات دستوری آشنا شوند و … اهدافی که هر جزء و هر بخش آن می تواند یک سال کتاب ادبیات را پوشش دهدیکجا و درهم به کودکان آموزش داده می شود.

مساله ی دیگری که هم در سند  آموزش و پرورش و هم در سند آموزش مراکز دیگر به وفور دیده می شود تاکید بر چهار مهارت گفتن، شنیدن ، خواندن و نوشتن است.این چهار مهارت عموما براساس مطالعه ی اسناد آموزشی مدارس پیشروی خارج از ایران بدست آمده است و عموما از سند آموزشی کشورهای دیگر دریافت شده است. اینکه اساسا کلاس ادبیات بجای دانش محوری به مهارت محوری برسد بسیار ایده ی درست و خوبی است. اما متاسفانه در اسنادی که حداقل من مطالعه کردم و به این موارد اشاره کرده اند توضیح نداده اند که منظور از گفتن و شنیدن ، خواندن و نوشتن چیست؟ و وقتی این موارد بدون اشاره به ریز و توضیح آنها بیان می شود باعث سوء تفاهم می شود. باید پرسید منظور از گفتن و شنیدن چیست؟ مگر فقط در کلاس ادبیات گفتن و شنیدن اتفاق می افتد؟ اتفاقا درسی مثل علوم بخاطر ارایه و پژوهش هایی که دارد می تواند بستر بهتری مثلا برای گفتن و شنیدن باشد و … و یا مثلا نوشتن و خواندن یعنی چه؟ آیا منظور از نوشتن سواد آموزی است؟ آیا نشانه های نگارشی و دستوری است؟ و … و آیا بجز سواد آموزی نوشتن در کلاس های دیگر نمی تواند اتفاق بیفتد؟ منظور از طرح این سوالها رد این مهارت ها نیست اتفاقا بعدتر در تایید این مهارت ها خواهم نوشت اما مساله این است که  قطعا این چهار مهارت اگر به عنوان هدف در نظر گرفته شود و اگر خود این مهارت ها در قالب دانش (دستور زبان، املا و …) به بچه ها آموزش داده شود باز دچار مشکل می شویم.

این اهداف بخشی از اهداف مراکز آموزشی و مطالعه کرده ی ماست که متاسفانه دچار ایراد و اشکال است. در سطح باورهای رایج جامعه و خانواده ها نیز که نگاه می کنیم عموما متاثر از فضاهای آموزشی و کارشناسی نادرست کارشناسان سوء تفاهم ها و عدم درک درست  در مورد قصه، شعر و ادبیات مشاهده می کنیم.در سطح عمومی جامعه ی ما شعر و داستان یک اتفاق تفریحی است که عموما هم برای آموزش و تغییر رفتار و … از آن استفاده می شود و عموما اهمیتی هم برای آن قایل نیستند.با یک جست و جوی ساده و به سادگی این موارد را نه فقط در سطح جامعه که در سطح نویسندگان آثار کودک نیز می توان مشاهده کرد.

 

به نظر طرح موضوع سوء تفاهم ها در مورد اهمیت و  اهداف ادبیات در همین اندازه کفایت می کند در ادامه به اهمیت و اهداف ادبیات خواهیم پرداخت.

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: