آموزش و پرورش چه بلایی بر سر کودکان می آورد ۴ (نقش خانواده و نیازهای انسان)

مقدمه:

در نوشته ی پیش از این، به اینجا رسیدیم که مدارس، کودک را به عنوان فردی مستقل می شناسند و برای یاددهی و یادگیری او تلاش می کنند.و در همان نوشته یپیشین اشاره کردیم که مشکل مهم و بزرگ از همینجا شروع می شود. کودک جزیی از خانواده است، حال او،ویژگی ها و حتی یادگیری او تحت تاثیر خانواده است و بدون در نظر گرفتن این نکته ی حیاتی فاجعه ای در تربیت انسان رخ خواهد داد که  متاسفانه رخ هم داده است.

 

نقش خانواده در تربیت کودک

در این نکته شکی نیست که خانواده بستر اصلی رشد و شکل گیری شخصیت کودک است. در مورد این بستر و نقش مهم پدر و مادر از زاویه های مختلف، بحث های مختلفی مطرح شده است. در این بحث می خواهیم تنها به یکی از این موارد (نقش خانواده) اشاره کنیم اما پیش از آن نیاز است اهمیت سنین نوزادی، خردسالی و کودکی را یادآوری کنیم: سنین کودکی و سنین پیش از آن به عنوان مهم ترین و اساسی ترین سنین رشد انسان شمرده می شود که متاسفانه در کشور ما کمترین اهمیت به آن داده می شود. اساس و شالوده ی شکل گیری انسان، شکل گیری شخصیت و … در این سنین بنا نهاده می شود. نکته ی قابل توجه  اینجاست که در این دوره  هرچه سن کودک کمتر باشد اهمیت آن بیشتر است. یک سالگی و نقش مادر در این سن اهمیت بیشتری نسبت به دو سالگی دارد و …
متاسفانه در جامعه ی ما هیچ دوره ی مدون آموزش جهت آگاهی والدین در مورد شناخت کودک، سنین رشد و اهمیت آنها وجود ندارد و بسیاری از مشکلات شخصیتی انسان ها بخاطر همین جهل و ندانستن رخ می دهد.

 

نیاز های انسان

از میان مباحث مختلف رشد و کودک می خواهیم به موضوع نیازهای انسان بپردازیم. مازلو بحث مهمی را به عنوان نیازهای انسان مطرح می کند و هرم مازلو البته در این زمینه شناخته شده است. جدا از مقدمه و موخره ی مباحث مازلو و نقدها و گفت و گوهایی که پیرامون گفته های او می شود؛ اصل بحث بسیار با اهمیت است. نیازهای انسان بحثی است جدی که در  رشد انسان به راحتی قابل مشاهده است. در این سالهای مواجهه ی با کودکان می توان گفت یکی از مهمترین مباحثی که در مورد رشد کودک مشاهده کرده ایم و با خانواده ها مطرح کرده ایم همین موضوع (اهمیت نقش خانواده در رشد و یادگیری) بوده. موضوعی که بسیار بیشتر از این ها باید به آن پرداخت.

در کمترین و در ساده ترین حالت نیاز های انسان را اینگونه می شمرند: “نیازهای زیستی”، “امنیت”، “احساس تعلق( دوست داشتن و دوست داشته شدن)” و “ارزشمندی”.

نیازهای زیستی : همان نیاز های اولیه انسان برای زنده ماندن و زندگی است مثل خورد و خوراک و پوشاک و …

نیاز به امنیت: امنیت را اینگونه تعریف می کنند: که خودت را جزیی از یک کل بدانی، یک کل که هوای تو را داشته باشد.اینکه کودک خودش را جزیی از خانواده بداند. خانواده ای که مراقب او هستند. انسان بزرگسال نیز خودش را به منبعی قوی متصل بداند و خیالش راحت باشد. امنیت یکی از مهمترین نیازهای انسان است که متاسفانه نه تنها در کشور ما که در دنیا آمارهای تکان دهنده ای در  زمینه ی  احساس عدم امنیت وجود دارد. البته که احساس عدم امنیت متفاوت از عدم امنیت است. یکی از وظایف مهم پدر و مادر ایجاد احساس امنیت در کودک است که اگر احساس امنیت در کودک شکل نگیرد نتایج وخیمی خواهد داشت. متاسفانه در این زمینه خانواده ها دانش و  آگاهی ندارند  و این عدم آگاهی آسیب های زیادی را در پی داشته است.

نیاز به احساس تعلق: تعلق یعنی: دوست داشتن و دوست داشته شدن.  انسان ها نیاز دارند با تمام و جود درک کنند که همیشه کسانی وجود دارند که آنها را دوست داشته باشند.انسان ها نیاز دارند دوست داشته شوند و دوست بدارند.  انسان در کودکی این نیاز را باید از والدین دریافت کند نه با حرف که در عمل و در همه ی  شئونات زندگی.

نیاز به ارزشمندی: یکی دیگر از نیازهای انسان نیاز به احساس ارزشمندی است. نیاز به دیده شدن، نیاز به بودن و اهمیت داشتن. انسان ها نیاز دارند که در جمعی که هستند موثر باشند و بتوانند نقش ایفا کنند. ریشه این احساس هم مثل احساسات دیگر در کودکی است. چقدر برای کودکانمان شانیت قایلیم؟ چقدر به آنها نقش و مسئولیت و سپس احساس دیده شدن می دهیم؟ و چقدر موقعیت و فرصت های این چنینی برای او فراهم می کنیم؟
یکی دیگر از مشکلات بزرگ جامعه ما دیده شدن و احساس ارزشمندی است. احساس ارزشمندی احساسی درونی است و  انسانی که نتواند به صورت طبیعی احساس ارزشمندی را دریافت کند از راه های دیگر دنبال آن خواهد گشت. مدرک گرایی، ماشین و خانه ی آنچنانی،تیپ های عجیب و غریب و … همه ریشه در این نیاز دارد.انسانی که از درون این حس را دریافت نکند در بیرون و با اینچنین مواردی می خواهد آن را بدست آورد که هرگز هم آن را بدست نخواهد آورد.

این تنها بیان مختصری بود از تعریف نیاز ها که جای گفت و گوی زیادی دارد. جناب “محمود سلطانی” که بسیاری از نکات رشد و کودک را از ایشان آموخته ایم جمله ارزشمندی را می فرمودند، ایشان می گفتند: پدر و مادر مسئول برآورده کردن خواسته های بچه ها نیستند. بلکه مسئول برطرف کردن نیاز های کودکانند. نیازها امری درونی است و میزانی مشخص و معین دارد ولی خواسته ها امری بیرونی است و تمامی ندارد.حالِ کودک و انسان زمانی خوب است که نیازهای او برطرف شده باشد. در خانواده های امروز متاسفانه بسیار مشاهده می کنیم که نیاز هایی مثل نیازهای زیستی کودکان (خوراک،پوشاک و …) بصورت افراطی برطرف می شود ولی  نیاز به تعلق و امنیت نادیده گرفته می شود.

نتیجه اینکه نیاز های انسان بیاد برآورده شود. و اینچنین نیست که اگر رآورده نشود جایگزینی داشته باشند بلکه بصورت خلایی در شخصیت افراد باقی خواهد ماند و اثرات مخرب زیادی در پی خواهد داشت. منشاء و ریشه برطرف شدن نیاز ها خانواده است. خانواده ای که کودک و نیاز هایش را می شناسد و آنها را تامین می کند و کودک را به آرامش می رساند. آرامشی که مقدمه ی یادگیری، رشد، شکوفایی و … است.

به مدرسه مان برگردیم

یادگیری یک فرایند ذهنی است، یادگیری نتیجه ی تمرکز است و تمرکز نتیجه ی حال خوب .  یادگیری زمانی اتفاق می افتد که تمرکز و حالی خوب وجود دارد . کودک زمانی که نیازهایش برطرف شده باشد کودکی می کند، شاد است، بازی می کند و هیجان دارد. و این مقدمه ای برای یادگیری است. کودکِ با احساس ترس، کودک بدون اعتماد به نفس،کودک ناشاد و کودکی که کودکی نمی کند نه اینکه نخواهد، نمی تواند یادگیری داشته باشد.

حالا تصور کنید: مدرسه ای را که نه به گذشته و نه به خانواده و نه تجربه های کودک کاری دارد!  و کودک را مستقل می بیند. حالا تصور کنید کودکی را که می ترسد، کودکی را که  با هزار خلا عاطفی،امنیتی و … وارد مدرسه می شود . و مدرسه بجای برطرف کردن این مسایل و مشکلات، بدون در نظر گرفتن هزار مساله ی شخصیتی کودک که ما فقط یکی از آنها را نام بردیم، می خواهد با هر دوز کلک و فشاری است به او چیزهایی بی معنا را یاد بدهد.حالا تصور کنید…

و این تازه شروع ماجرای مدرسه است. درنوشته های بعد به ابعاد دیگر این فاجعه که نامش مدرسه است خواهیم پرداخت.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: