در نوشته های پیش از این به شیوه ی آموزش و پرورش، نقش خانواده، نیاز های انسان و … پرداختیم
یکی دیگر از مباحثی که در این زمینه باید به آن اشاره کرد مواجهه ی آموزش و پرورش با کودک و کودکی است. در نوشته های پیش اشاره کردیم که شیوه ی آموزشیِ آموزش و پرورش از کجا نشات گرفته و فلسفه ی آموزشی آن از کجا آمده است. اما بدون اشاره به مکاتب آموزشی و با مشاهده ی مدارس امروز می توان به نوع نگرش آموزش و پرورش به کودک و کودکی دست پیدا کرد.
در مواجهه ی با کودک از گذشته تا اکنون می توان گفت دو نوع نگرش وجود دارد. نگرش سنتی که کودک را بزرگسالی می دانست که نقص هایی دارد و باید یاد بگیرید بزرگانه رفتار کند و نگرش دوم و امروزی که کودک را انسانی می بیند با اقتضائات و مناسبات ویژه ی خود و ویژگی های متفاوت از بزرگسال.
برخلاف آنچه که امروزه و به صورت شعاری گاهی از مسئولین آموزشی کشور در مورد اهمیت کودکی و … می شنویم نگرش همچنان همان نگاه اول است و کودک محکوم به بزرگی است. خیلی ساده اگر شما به در و دیوار مدارس، مدل ساختمان های قدیمی و نوساز آموزش و پرورش و حتی مدارس خصوصی نگاه کنید. این منش و سبک رفتاری به وضوح قابل مشاهده است. مدارس با مساحت کوچک و عموما دو طبقه، با در و دیواری بی روح و با حداقل امکانات، پنجره های نرده کشیده شده و شبیه به زندان، بدون زمین بازی و ورزش آنچنانی،بدون محیط سبز و … مدارسی که قطعا حس خوبی را به مخاطب و کودک منتقل نمی کنند نشان از نگرش به کودک و آموزش دارد.
(طنز ماجرا آنجاست که دانشگاه های کشور ما فضایی به شدت بزرگ، سبز و … دارند در حالی که نیاز سنی دانشگاهی، کلاس درسی ساده است و برعکس دبستان ها و مدارس ما، برخلاف نیاز های و افتضائات کودکی جایی شبیه به زندان است، بدون هیچ گونه امکاناتی)
عموما کلاس های درس هم شبیه ساختمان های مدارس از چهار دیواری های بی روح با نیمکت های چوبی – آهنی تشکیل می شود که رو به معلم است. این مدل چینش کلاس و ساختمان مدرسه در کنار رویه ی آموزشی نشان می دهد که کودک در این سیستم حق کودکی ندارد.
این سیستم اعتقاد دارد که بازی و کودکی کردن کار بیهوده و عبثی است و کودک باید یاد بگیرد هرچه زودتر بزرگ شود و بزرگانه رفتار کند. کودک مطلوب این سیستم کودکی است که در کوچک ترین سنین خود بیشترین دانش، مودبانه ترین مواجهه و بزرگانه ترین رفتار را دارد. کودک مطلوب این سیستم، کودک نیست، بزرگی است در لباس کودکی که بنا بر تعاریف غلط آموزش و پرورش تیز هوش نمایانده می شود.
یکی از مهمترین فجایعی که در مدارس اتفاق می افتد همین نادیده گرفتن کودکی است. چه در آموزه های دینی، چه در روانشناسی و علم امروز و چه در تجربه هایی که با کودک داشته ایم مشاهده می کنیم که کودکی و بازی کردن چه جایگاهی در رشد و شکل گیری شخصیت انسان دارد.
کودکی مهمترین سن رشد و پایه ی شکل گیری شخصیت انسان است و کودکی کردن مهمترین اتفاقی است که در این سن می افتد. اینکه چه مهارت هایی در کودکی باید شکل بگیرد و اینکه بازی چه نقش و اهمیتی در رشد کودک دارد و اصلا بازی چیست و چگونه اتفاق می افتد باشد برای مجال و نوشته ای دیگر. اما آن چیزی که در این نوشته اهمیت دارد این است که بدانیم مدارس ما با نگرشی که دارند مانع کودکی کودکان ما می شوند. در و دیوار مدرسه ی ما به کودک می گوید که تو اجازه ی بازی، تفکر کودکانه و کودکی کردن نداری. در و دیوار مدرسه به کودک می گوید که تو حق دویدن، فریاد کشیدن و … را نداری و باید خیلی مودبانه و بزرگانه رفت و آمد کنی و آنچه دیگران می گویند را انجام بدهی، سیستم آموزشی، مستقیم و غیر مستقیم به کودک القا می کند که آنچه که در ذهن توست و آنچه که دوست داری انجام بدهی بی ارزش و نامطلوب است. و اگر روزی بر اساس اقتضائات سن خود رفتار کردی تنبیه و سرزنش خواهی شد.با این نحوه ی برخورد قطعا این کودک از درون هم انگاره ای منفی از خود پیدا خواهد کرد. کودک از طرفی دوست دارد کودکی کند و از طرفی دوست دارد مورد پذیرش و مورد توجه باشد. و چون آنچه که دیگران می گویند نمی تواند باشد دچار عذاب و احساسی ناگوار خواهد شد (این رفتار بزرگتر ها پایه ی شکل گیری بخشی از انگاره هایی است که در کودکی شکل می گیرد و تا بزرگسالی می تواند موجب رنجش انسان شود. تصور من خوب نیستم، من نمی توانم، من بلد نیستم و …).
در این متن ادامه دار ( آموزش و پرورش چه بلایی بر سر کودکان می آورد) که بصورت اشاره وار به اتفاقات و نگرش ناگوار آموزشی کشور می پردازیم هرچقدر هم که می نویسم و تلاش می کنم، احساس می کنم نمی توان حق مطلب را ادا کرد. باید با کودک کار کرده باشی تا ببینی هرکدام از این اتفاقات که بصورت رایج در جامعه ما می افتد چه تبعات سنگین و سختی دارد.اینکه چقدر از مناسبات نامطلوب فرهنگی رایج کشور ما، خشم ها، تارضایتی ها، ناکارامدی ها و … متاثر از همین رفتارهای به ظاهر ساده ی مدرسه و خانواده است.به عنوان مثال اینکه به همین سادگی مانع کودکی کودکانمان می شویم و تلاش می کنیم هرچه زودتر کودکی آنها را به پایان برسانیم چه اثری در بزرگی آنها خواهد داشت.
به سادگی باید گفت بسیاری از مسایل جوان تر ها و بزرگسالان ما در مواجهه ی با خود و دیگران از همینجا نشات می گیرد. انسانی که کودکی کرده می تواند بزرگی کند و انسانی که اجازه ی کودکی از او گرفته شده این کودکی را به سنین بالاتر منتقل می کند و در بزرگی رفتارهایی خواهد داشت که کودکانه و نابجاست( عصبانیت و خشم های کنترل نشده، منیت ها، رفتارهای نابجا، شادی ها عجیب و غریب و …نمونه ای از این رفتارهاست و …)
به تجربه دیده ایم که هرچه فضای کودکی غنی تر و آماده تر باشد این کودکان در موقعیت های بزرگی چقدر بجا و درست رفتار می کنند.
به امید روزی که به بهانه یادگیری مانع زندگی کردن کودکانمان نشویم.