آموزش و پرورش چه بلایی بر سر کودکان می آورد ۱ (مقدمه)

بجای مقدمه:

مهم ترین نکته ای که در مدرسه یاد می گیریم آن است که مهم ترین نکته ها را در مدرسه نمی توان یاد گرفت.

شاید برای شروع این چنین متنی می شد از جملات و گفتار های دیگری نیز استفاده کرد. اما مهم ترین دلیلی که باعث شد این جمله را در شروع این متن بیاورم، این است که همزمان با نوشتن این نوشته، مشغول خواندن کتاب جناب “هاروکی موراکامی” بودم و به این جمله برخوردم ؛ جمله ای که پیش از من، همسرم دور آن گیومه ای گذاشته بود تا اهمیت آن  بیشتر جلوه کند.شبیه این جمله جناب موراکامی را از زبان انسان های مختلف و در موقعیت های مختلف خوانده و شنیده ام و در این سالهای معلمی به چشم دیده ام  جملاتی که همه شان یک حرف را می زنند بگذریم.

مدرسه، خوب یا بد

این روزها دیگر کمتر کسی است که به مدرسه و آموزش و پرورش نقدی نداشته باشد. از وزیر و وکیل گرفته تا آرایشگر و راننده ی تاکسی. حتی می توان گفت این روزها بیشترین نقد بر آموزش پرورش را از زبان وزیر این نهاد آموزشی شنیده ام پس تا اینجای کار مساله ای نیست. مساله از آنجا شروع می شود که در گفت و گوی با دوستان متوجه می شوم که عموما اعتقاد بر این است که آموزش و پرورش جای خوبی است که انتقادی نیز به آن وارد است و همین نکته مرا وادار به نوشتن این متن می کند تا بوسیله کلمات فریاد بزنم که مدرسه (امروز) نه تنها جای مناسبی برای کودکان نیست که قطعا آسیب های آن از فایده هایش بیشتر است (در صورتی که بتوان فایده ای هم برای آن متصور بود).

آنچه از این متن می خواهیم…

بعید نیست این جملات آخر به نرتان عجیب یا اغراق آمیز بیاید؛ برای من هم کم پیش نیامده که با این چنین عکس العملی مواجه شده باشم.نکته ی مهم اینجاست که موضوع مورد بحث ما آموزش است؛ آموزش به عنوان رکن مهمی از فرهنگ و فرهنگ به معنای عادات و رسوم است.فرهنگ یعنی عادت  و عبور از عادت جزء معجزات است آن هم عبور از یک عادت اجتماعی .بگذارید این گونه بگویم: همه مخاطبین این نوشته روزی مدرسه رفته اند و روزی درس خوانده اند و تحت تعلیم قرار گرفته اند(و این مدارس سیاست های آموزشی داشته اند) و آنچه از مدرسه و آموزش می دانند تجربه زیسته ی آنهاست تجربه ی عملی که براثر زندگی آن را آموخته اند و در زیرلایه های فکری به آن پایبندند حتی اگر به ظاهر نقدی هم به آن داشته باشند. و حالا وقتی در مواجهه با مباحث نوین آموزشی، زیربناهای فکری آنها زیر سوال می رود هیجان زده  و عصبی می شوند و گاهی نظرشان را با فریاد اعلام می کنند که این مساله طبیعی است. البته در گذر زمان و رسیدن به آرامش کم کم پذیرفتن این نکات تازه برایشان آسان تر می شود.

آنچه که در این نوشته می خواهیم به آن بپردازیم بازخوانی سیاست های زیربنایی، نگرشی و سپس آموزشی مدارس گذشته و امروز است سیاست هایی از قبیل شناخت کودک،چیستی آموزش، علم و یادگیری، سیاست هایی از قبیل رقابت و مقایسه،تشویق و تنبیه و …است.زیر بناها و سیاست هایی که در نوشتاری ادامه دار به آنها خواهیم پرداخت.

یک متن غیر رسمی

در آخر، آنچه که باید یادآوری کنم این است که این متن نتیجه ی مشاهده،مطالعه، و حرص و جوش خوردن های چند ساله ی من و ما در فضای آموزش است و طبیعتا بیشتر از اینکه یک متن علمی باشد یک متن غیر رسمی است. متنی که تلاش می کند بتواند به سادگی آنچه که باید و شاید را به کلمه بیاورد و در ساختار یک نوشتار به مخاطب خود برساند.

 

One thought on “آموزش و پرورش چه بلایی بر سر کودکان می آورد ۱ (مقدمه)

  1. میم.رهجو میگوید:

    سلام!
    تاریخ به من آموخته که هر کجا پای تعصب و منفعت در میان باشد، اصلاح تنها از طریق حرکتی کلی و جامع ممکن است! این موضوع را در کشور خودمان و در بخش های زیادی از حاکمیت از جمله آموزش و پرورش شاهدیم!
    بگذارید منظورم را از حرکتی کلی و جامع، واضح تر بیان کنم:
    آیت الله خمینی و همراهانش، پس از تلاش های بسیار و تذکر های فراوان به دربار پهلوی، راهی به جز انقلاب برای اصلاح امور کشور ندیدند! با اینکه همان زمان هم این انقلاب حتی از سوی برخی علماء مخالفانی داشت، اما به راستی تنها راه باقیمانده ی اصلاح روند نادرست کشور داری بود! زیرا که حکومت پهلوی، تبدیل شده بود به دیگ بزرگی از منفعت برای افرادی که خوب بلد بودند چگونه سود ببرند از ظلم و جور به مردم! حال چه بیگانه و چه باگانه (:
    یا مثالی از همین نظام آموزشی:
    میرزا حسن رشدیه، که از قضا اهل قم هم بوده { (: }، آنقدر ناسزا و بد و بیراه شنید و آن قدر دشمنی و خصومت دید تا توانست سنگ بنای آموزش نوین و برچیدن مکتب خانه ها را بگذارد؛ نکته در این جا این است که هیچ گاه تلاش نکرد اصلاحی در مکتب خانه ها بوجود بیاورد، چون نمیشد! چون نمیشد مثلا بگوید فلک نکنید! یا نمیشد مثلا بگوید روی زمین ننشینید یا مثلا علوم جدید را نیز به صورتی که در دنیا رایج است تدریس کنید! زیرا تعصب موجود بود، و حتی علوم جدید را آموزه های شیطانی و به درد نخور می دانستند.
    کاری به درست و غلط بودن افکار آن ها یا تعصب شان و یا حرکت های انقلاب گونه ی آیت الله خمینی و میرزا حسن رشدیه ندارم؛ تنها می خواهم بگویم اگر قرار است کاری انجام شود، در شرایط فعلی، به صورت تاسیس مدارس یا گروه هایی که به فکر اصلاح نظام آموزشی هستند، انجام نمی شود! زیرا پای منفعت و تعصب در میان است…
    موفق باشید (:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: